ایمان واقعی
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غياب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهايش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.
فکر می کنيد آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد و يا اشک ريخت؟
او با لبخندی بر لبان و نوری بر ديدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! میخواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پررونق خود، تابلويی بر ويرانه های خانه و مغازه اش آويخت که روی آن نوشته بود: مغازه ام سوخت، اما ايمانم نسوخته است، فردا شروع به کار خواهم کرد.
:: موضوعات مرتبط:
,
,
:: برچسبها:
ایمان واقعی ,